با سلام. در اصل مشکل من مربوط به هر 2 دپارتمان فردی و جنسی میشود. ماجرا از وقتی شروع شد که من سال اولی که در کنکور شرکت کردم رتبه بدی آوردم و پشت کنکور ماندم و هر روز تقریبا تمام وقتم را درس خواندم ولی باز هم رتبه خوبی نیاوردم و با یک اشتباه در انتخاب رشته مجبور شدم برخلاف میلم پشت کنکور بمانم. باز هم بیشتر وقتم را درس خواندم در صورتیکه در حالت عادی دختری هستم که علاقه زیادی به بیرون رفتن و گردش دارم. بار سوم هم که کنکور دادم باز هم رتبه خوبی نیاوردم و با اینکه بسیار به رشته دندانپزشکی علاقه داشتم رشته روانشناسی را در شهر دیگری انتخاب کردم و بعد از قبول شدن به آنجا رفتم. دوری از خانواده و خواندن رشته ای که موردعلاقه ام نبود برایم مشکل بود و هروقت میشنیدم که کسی در رشته دندانپزشکی یا پزشکی یا داروسازی پذیرفته شده حسرت میخوردم و گریه میکردم. در همین حین دچار مشکلات دیگری هم شدم مثلا موضوعات بی اهمیت مدت زیادی فکرم را مشغول میکنند و علیرغم میلم دائم به آنها فکر میکنم. مثلا کسی را در تلویزیون میبینم و صورتش در ذهنم حک میشود و ناخودآگاه مرتب به آن فکر میکنم. یا مثلا اطرافیان از زیبایی کسی صحبت میکنند و این مسئله ذهن مرا به خود مشغول میکند با اینکه قبلا این مسائل برایم ذره ای ارزش نداشت. در نهایت تصمیم گرفتم برای تحصیل در رشته دندانپزشکی به خارج از کشور بروم و از رشته روانشناسی در ترم دوم انصراف دادم و در کنکور ترکیه شرکت کردم و علیرغم اینکه نمره خوبی آورده بودم پذیرفته نشدم و تصمیم گرفتم امسال برای کنکور ترکیه درس بخوانم تا پذیرفته شوم.یک مشکل هم هست که گاهی فکر بعضی از دوستانم که همان سال اول در رشته موردعلاقه شان مثل پزشکی و دندانپزشکی پذیرفته شدند مرا آزار میدهد و حسرت آنها را میخورم. اما مشکل بزرگی که بیشتر بخاطر آن تصمیم گرفتم با شما مکاتبه کنم این است که چون من 2 سال پشت کنکور بودم و زیاد در اجتماع حضور نداشتم توجه پسران برایم خیلی مهم شد مثلا همش فکر میکنم در خیابان همه پسرها به من نگاه میکنند با اینکه من به آنها نگاه نمیکنم. سوتفاهم نشود من در کل عمرم با هیچ پسری رابطه ای نداشته ام و در خیابان حتی به پسرها نگاه هم نمیکنم. تازگی ها احساس خیلی بدی نسبت به اطرافیانم پیدا کرده ام. اول از شوهرخاله ام شروع شد که در تهران زندگی میکنند و در تابستان به شهر ما آمده بودند. همش حس میکردم مثلا او از من خوشش میاید و به من نگاه میکند. بعد از دو هفته حس بدی درمورد پدر و برادرم و تمام اطرافیان جنس مخالف پیدا کردم و هروقت آنها را میبینم ناخودآگاه مسائل جنسی به ذهنم میاید و فکر میکنم آنها به من علاقه دارند. الان این حس کمی کمرنگ تر شده ولی بازهم در گوشه ذهنم هست و مرا آزار میدهد. از شما خواهش میکنم مرا راهنمایی کنید..